گدا اومد در خونمون ، گفت : من خواهر زادۀ خدام ، باید به من کمک کنین
دستشو گرفتم ، کشوندمش دنبال خودم ، از دور یه « مسجدو » بهش نشون دادم ، گفتم : « اونجا خونۀ دایته ، برو اونجا »
------------------------------ ------------------------------ -----------
((ولی کسی و رد نکنید این))
دستشو گرفتم ، کشوندمش دنبال خودم ، از دور یه « مسجدو » بهش نشون دادم ، گفتم : « اونجا خونۀ دایته ، برو اونجا »
------------------------------
((ولی کسی و رد نکنید این))
نظرات شما عزیزان:
یه استاد داشتیم
میگفت گدا رو هر چه میتونید بهش بدید
نگین این داره و فلان
نگاه کنید به کرم خودتون به بخشش خودتون
چون فردا که رفتین پیش خدا گدایی
خدا هم بهتون بده
پاسخ: ولی خب اینکه بخواهیم به هر کی که از راه رسید این خودش معضلاتی داره یکی باعث افزایش تکدی گری میشه!!!
میگفت گدا رو هر چه میتونید بهش بدید
نگین این داره و فلان
نگاه کنید به کرم خودتون به بخشش خودتون
چون فردا که رفتین پیش خدا گدایی
خدا هم بهتون بده
پاسخ: ولی خب اینکه بخواهیم به هر کی که از راه رسید این خودش معضلاتی داره یکی باعث افزایش تکدی گری میشه!!!
جالب بود .
ارسال توسط سیدمحمدحسینی
آخرین مطالب